جدول جو
جدول جو

معنی دره یاب - جستجوی لغت در جدول جو

دره یاب
(دَ رِ)
دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوه شهرستان سنندج. واقع در 53هزارگزی جنوب باختر پاوه و کنار رود خانه لیله. آب آن از رود خانه لیله و راه آن مالروو صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ژرف یاب
تصویر ژرف یاب
آنکه عمق چیزی را اندازه می گیرد، غوررس، کنایه از باریک بین، مراقب امور جزئی، دقیق، عیب جو، ایرادگیر
موشکاف، خرده بین، خرده کار، خرده شناس، خردانگارش، خرده گیر، خرده دان، نازک بین، نازک اندیش، نکته سنج، ژرف بین، مدقّق، غوررس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهره یاب
تصویر بهره یاب
بهره مند، دارای بهره و نصیب، سودبرده، آنکه از چیزی یا کاری سود و بهره برده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(دَرْ رَ)
دو فرسخ و نیم میانۀ جنوب و مشرق فراش بند است. (فارسنامۀ ناصری). ازقرای فراش بند است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ص 112)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان نیمبلوک بخش قاین شهرستان بیرجند. واقع در 92هزارگزی شمال باختری قاین و 11 هزارگزی جنوب باختری راه شوسۀ عمومی قاین به گناباد با 216 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان ایرج بخش اردکان شهرستان شیراز. واقع در 93هزارگزی خاور اردکان و 6هزارگزی راه شوسۀ شیراز به بوشهر، با 344 تن سکنه. آب آن از چاه و راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران 7)
لغت نامه دهخدا
(دَرْرَ)
ده کوچکی است از دهستان چنارود بخش آخوره شهرستان فریدن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان ارسکنار بخش پلدشت شهرستان ماکو. واقع در 56هزارگزی جنوب خاوری پلدشت و 17 هزار و پانصدگزی شمال باختری راه شوسۀ جلفا به خوی. آب آن از آق چای و راه آن مالرو است. این ده را پاشاکندی نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
ده کوچکی است از دهستان چنارود بخش آخوره شهرستان فریدن واقع در 24هزارگزی جنوب آخوره. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان حشمت آباد بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 30هزارگزی شمال خاوری دورود و کنار راه مالرو هزارجریب به زاغه، با 106 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه و راه آن مالرو است. چندین مزرعۀ بزرگ و کوچک دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ بُنْ)
دهی است از دهستان بهمئی سردسیر بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان واقع در8هزارگزی جنوب باختری قلعه اعلا مرکز دهستان و 42 هزارگزی خاور راه شوسۀ رامهرمز با 300 تن سکنه. آب آن از رودخانه اله و راه آن مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ بهمئی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دره ای است در هندوستان که سلطان محمود غزنوی در آن شکار میکرد، گویند در یک روز سیصد و سی و سه گرگ در آن دره گرفتند، (برهان قاطع)، دره ای است در هندوستان، سلطان محمود غزنوی در آن شکار بسیار کرد، گویند در یک روز صد وسی گرگ در آنجا شکار کرد این قول صاحب برهان است و شعر فرخی در این باب غریب تر، (آنندراج) :
شکار گرگ جز محمود کس کرده ست لاواﷲ
جز او راباچنین حیوان کرا زور و توان باشد؟
به یک روز اندر، آن سی گرگ بگرفت و یکایک را
بزین آورد این اندر کدامین داستان باشد،
فرخی
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه شهرستان اهواز. واقع در 45هزارگزی شمال خاوری ایذه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
ده کوچکی است از دهستان رستم آباد بخش رامهرمز شهرستان اهواز. واقع در 10هزارگزی جنوب رامهرمز و 6هزارگزی خاور راه اتومبیل رو رامهرمز به خلف آباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دُ غْ)
دروغ نما. نام هر اسباب علمی برای ثبت تغییرات بدنی (مثلاًدر تنفس، ضربان نبض، فشار خون) که بر اثر گفتن دروغ حادث میشود. نخستین کسی که چنین اسبابی بکار برد (در سال 1895 میلادی) چ. لومبروزو بود ولی تعبیۀ اسبابهای علمی برای برقرار کردن تناظر بین فشار خون و تغییرات تنفس با دروغ گفتن در 1914 و 1915 میلادی صورت گرفت و پس از آن نیز کوشش هائی برای تکمیل آنها بعمل آمد. اگر چه وسایل دروغیاب در کارهای پلیسی مورد استفاده است، در مراجع قضائی معمولاً اعتباری ندارد زیرا بین تغییرات بدنی که بر اثر گفتن دروغ یا سایر عوامل عاطفی (مانند احساسات مربوط به گناه و معصیت) حاصل میشود شباهت بسیار وجود دارد. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ رَ / رُو)
مخفف مزه یابنده. آنکه درک مزه کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان هنام و بسطام بخش سلسله شهرستان خرم آباد. واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری الشتر و 13هزارگزی خاورراه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه با 180 تن سکنه. آب آن از چشمه ها و راه آن مالرو است. ساکنین آن از طایفه حسنوند میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان اورامان شهون بخش پاوه شهرستان سنندج. واقع در 3هزارگزی جنوب پاوه و کنار راه پاوه به روانسر، با 171 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است نوزده فرسخ میانۀ جنوب و مشرق فلاحی به فارس. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
آنکه نکته گیر است. دقیق. (یادداشت بخطمؤلف) ، نقّاد، عیب جو
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ)
ده کوچکی است از دهستان پشتکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد. واقع در 12هزارگزی جنوب باختری اردل و 16هزارگزی راه دوپلان. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
دریابندۀ راه و پی و سراغ چیزی و ایجادنمایندۀ چیزی. (آنندراج). رجوع به راه یاب شود
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ نَ صَ)
دهی است از دهستان کرگاه بخش ویسیان شهرستان خرم آباد. واقع در 27هزارگزی جنوب خاوری ماسور و 27هزارگزی جنوب خاوری راه شوسۀ خرم آباد به اندیمشک، با 500 تن سکنه. آب آن از چشمه ها و راه آن مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ بهاروند و بابائی میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اَ دا)
کامیاب و متمتع و بهره مند. (ناظم الاطباء). بهره مند. کامیاب. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
(گِ رَ دَ / دِ)
آنکه اندازه گیرد عمق چیزی را، متعمق. دقیق. دقیق النظر. باریک بین. با فراست و بصیر:
چراغ جهان یوسف ژرف یاب
شتابید هم در زمان سوی آب.
شمسی (یوسف و زلیخا).
چنین داد جبریل فرخ جواب
به پیغمبر تازی ژرف یاب.
شمسی (یوسف و زلیخا).
جدا کرد پس یوسف ژرف یاب
ز پیش زلیخا بشب جامه خواب.
شمسی (یوسف و زلیخا)
لغت نامه دهخدا
(زْ / زِ دَ / دِ)
راه یابنده
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ یِ)
دهی از دهستان چای باسار بخش پلدشت شهرستان ماکوواقع در 22500 گزی جنوب باختری پلدشت و در مسیر جنوبی شوسۀ پلدشت به ماکو. موقع جغرافیایی آن جلگۀ معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 298 تن. آب آن از رود خانه زنگمار و محصول آن غلات، پنبه، برنج، کرچک. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان قیلاب اندیمشک. کوهستانی و گرمسیر است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ)
ده کوچکی است از دهستان سارال بخش دیواندره شهرستان سنندج. واقع در 20هزارگزی جنوب باختری دیواندره. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از داد یاب
تصویر داد یاب
یابنده عدل، انصاف جوینده، انصاف دیده، انصاف جسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهره یاب
تصویر بهره یاب
بهره مند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیر یاب
تصویر دیر یاب
آنچه که دشوار بدست آید صعب الوصول مقابل زود یاب
فرهنگ لغت هوشیار
درباره به راستای اینک با عنان تونهادم این مکرمت را که به راستای من کردی درباره در موضوع راجع به توضیح لازم الاضافه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درد یاب
تصویر درد یاب
آنچه درد کند، متالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در باب
تصویر در باب
درباره، در این باره
فرهنگ واژه فارسی سره